ندبه های دلتنگی
29 فروردین 1396 توسط مليحه مقدسي سنجاني
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست می دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
ای از همه خوب تر! هر سنگ را که به تراشیدن آن دست بردیم،کلوخ بود. هر چوب را که در حافظه آن باغی جستیم،لانه موریانه بود.هر اشک را که باور کردیم،چرکاب شهوت در زندان بود.هر چراغی که برافروختند،همایش کرم های شب تاب بود.هر نسیمی که در باغ زندگانی وزید،عشوه های عجوزه ی ابتذال بود.
همه را بیازمودم،ز تو خوش ترم نیامد
چو فرو شدم به دریا،چو تو گوهرم نیامد
سر خنبه ها گشودم،ز هزار خم چشیدم
چو شراب دلکش تو به لب و سرم نیامد